شنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۵

پاسارگاد

این روزها بازار پاسارگاد گرم است. آب گیری سد سیوند شروع شده یا نشده. ایمیل پشت ایمیل و عکس پشت عکس. عکس‌‌های مونتاژ شده. راستش ما بررسی‌های کارشناسانه زیادی کردیم در این مورد. از دانشمندان زیادی خاستیم که آنچه را که در این زمینه می‌دانند به سمع و نظر ما برسانند که ما هم در وبلاقمان جهت روشن شدن اذهان عمومی و خصوصی درج کنیم. در کش و قوس قضیه متنی را دیدیم از آقای محمدعلی ابطحی در وبلاقشان" باورش سخت بود ولی به عنوان یک ایرانی نگران شدم. دیشب یادم آمد یکی از معاونان سازمان ایرانگردی و جهانگردی از دوستان است و احتمالاً جواب تلفن ماها را هم می دهد. زنگ زدم و از او پرسیدم. توضیح داد که اولاً هنوز اصلاً این سد آبگیری نشده؛ در عرض این یک ساله هم از کشورهای مختلف اروپائی و آسیائی، کارشناسانی به ایران آمده اند و نقشه‌ی سد را بررسی می‌کنند. اگر هم با وزارت نیرو به توافق برسند، پس از آبگیری کامل، ۶ کیلومتر با پاسارگاد فاصله خواهد داشت. وزارت نیرو هم قرار است پس از اعلام نظر کارشناسان میراث فرهنگی، آبگیری سد را شروع کنند." اصل متن ایشان.
دانشمندی می‌گفت: مشکل سد سیوند آرامگاه کورش کبیر نیست. که آرامگاه کورش کبیر به زیر آب نخاهد رفت. بلکه آن‌چه که مهم است یکی این‌است که دشتی که توسط سد سیوند به زیر آب میرود یک دشت با آثار تاریخی فراوان است و آن‌ها هستند که به زیر آب میروند و دیگر این‌که با تغییر شرایط آب و هوایی در آن منطقه ارامگاه در طول تاریخ آسیب خاهد دید. قسمت اولش را یک جوری باید درست کرد ولی یک چیزی را هم در نظر بگیریم و آن این‌که پس این سدها را کجا بسازیم؟ چون چند روز پیش از این صحبت از سد دیگری به میان آمد که قرار است ساخته شود که چه عرض کنیم، گویا ساخته هم شده و قرار است این یکی آثار باستانی عیلامی‌ها غرق کند. کشور باستانی این مشکلات را دارد. هرجایش را که بخاهی سد بزنی آثار باستانی دارد. بهرحال، ما کاری به تمدن و آثار باستانی عیلامی‌ها نداریم خودتان بروید و ببینید که در آنجا چه هست و چه نیست. چه چیزی را میتوان نجات داد و چه چیزی را نمی‌شود. ولی در مورد آرامگاه کوروش کبیر یک چیز را می‌دانیم و آن اینست که این کوروش کبیری را که ما می‌شناسیم اگر بودند، آرامگاهشان که سهل است اگر خودشان را هم آب سد سیوند با خودش میبرد حاضر نمی‌شدند که کار ساختمان سازی و آبگیری این سد با تعطیلی مواجه شود به ویژه اینکه آرامگاهشان در دشت سبزی قرار خاهد گرفت و گیرم که چندین هزار سال طول بکشد تا آسیب های ناشی از تغییر شرایط جوی برایش خطر ایجاد کند. که مسلمن آن‌هم راه حل دارد. مگر اروپاییان که بیست و چهارساعته بارندگی دارند، آثار باستانی ندارند. آن‌ها چه میکنند؟ ما هم بکنیم. و اصلن کوروش کبیر برای این شده‌اند کوروش کبیر که حالا برای حفظ آرامگاهشان بعد از هزاران سال این همه سینه چاک میشود. والا پاسارگاد اگر گور ِ یکی از بیشمار جلادان تاریخ بود هیچ کس برای حفظ و نگهداریش دل نمی‌سوزاند. تازه هر کس سعی هم میکرد در حد ِ وسع مثانه خودش گور را آبیاری کند و گور در نهایت توسط مردم به زیر آب می‌رفت.

پنجشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۵

زنان ایران


راستش ما از این آقای نیک آهنگ کوثر خیلی خوشمان نمی آید. گاهی خوشمان می آید. یکی از همان گاهی ها، حالاست. در خبرها آمده است که خانم انوشه انصاری با پرچم ایران به فضا رفت. حالا دانشمند بود؟ میلیونر بود؟ چی بودش که بماند.
و خانم فاطمه رجبی هم به سفر حج رفت. حالا دانشمند بود؟ میلیونر بود؟ چی بودش که بماند.

جمعه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۵

ترگل ِتنکابنی و اوریانا فالاچی

ما مدت‌ها بود که می‌خاستیم متنی را در وبلاق آپلود کنیم که یک جوری در آن جمله‌ی ای که در یکی از کتاب‌های آقای فریدون تنکابنی دیده‌ایم را بچسبانیم. (مشهور ترین آدمی که ما درتنکابن می‌شناسیم). جوانی که او را از نزدیک می‌شناسد می‌گوید: فریدون، چپ راستگوئی که با تکیه به صخره‌ی سخت قله‌ی باورعدالت جوئی در بدترین شرایط نه تنها دوستان بلکه شکنجه گران خودرا میخنداند.
و دریغ. بهر حال آن جمله این است:
اگر هر سرباز در پی آن باشد که سنگری مطمئن تر، بی خطر تر و آسوده تر بیابد، سرنوشت جنگ چه خاهد شد؟ این جمله هر بار که نام جنگ را می‌شنویم در ذهن ما زمزمه می‌شود. هر چند که هیچ وقت بر دیوار مناطق جنگی ما نقش نه بست.
امشب شنیدیم که آقای فریدون تنکابنی در غم از دست دادن دخترش، ترگل تنکابنی به سیاه نشسته است.
در فکر جمع وجور کردن این متن بودیم ونوشتن تسکینی بر درد جانکاه فریدون، که خبر رسید خانم اوریانا فالاچی، یکی از مشهور ترین ریپورترهای عالم نیز سناریوی کتاب مشهور خودش را که زندگی، جنگ، و دیگر هیچ باشد را کامل کرد و هیچ شد.

پنجشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۵

نیلوفر ِ آبی

پیمان بسته بودیم که لینک یک وبلاق به نام نیلوفر ِ آبی را در وبلاقمان می چسبانیم. این لینک را چسبانده ایم آن بغل و به این وسیله تولدش را اعلام می کنیم که عهد شکن نبوده باشیم.
لینک مرتبط
وبلاقی دارد می آید.

دوشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۵

قاصدک


نشد که ما قاصدک ببینیم و یادی نکنیم از قاصدک ِمهدی اخوان ثالث به ویژه که اینروزها (البته چهارم شهریور) سالگرد پرواز این شاعر گرانقدر ایرانی است همراه با قاصدک هایی که آمده بودند او را با خود ببرند و بردند.
قاصدک !
هان ، چه خبر آوردی؟
از کجا، وزکه خبر آوردی؟
خوش خبر باشی،
اما، اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری، نه زدیار و دیاری، باری
برو آن جا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که ترا منتظرند
قاصدک! در دل من همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصدک تجربه‌های همه تلخ با دلم می گوید
که دروغی تو، دروغ که فریبی تو، فریب
قاصدک! هان، ولی ... آخر .... ای وای !
راستی آیا رفتی با باد؟
با توام، آی! کجا رفتی؟ آی ...!
راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟
مانده خاکستر گرمی جایی؟
در اجاقی -طمع شعله نمی بندم- خردک شرری هست هنوز؟
قاصدک !
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می‌گریند