فال شب چله هشتاد و چهار
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد!
گفتا: "شراب نوش و غم دل ببر ز یاد"
گفتم: "به باد می دهدم باده نام و ننگ"
گفتا: "قبول کن سخن و هرچه باد باد!
"سود و زیان و مایه چو خاهد شدن زدست،
"از بهر این معامله غمگین مباش و شاد.
"پر کن ز جام و، دمادم به گوش هوش
"بشنو از او حکایت جمشید و کیقباد:
"بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
"در معرضی که تخت سلیمان رود به باد.
"بی خار گل نباشد و بی نیش نوش هم-
"تدبیر چیست؟ کار جهان این چنین فتاد.
"در آرزوی آنکه رسد دل به راحتی،
"جان در درون سینه غم عشق او نهاد.
"هرگز نمی رسد ز می اش نشئه وصال
"آن را که ره به میکدهی عشق خود نداد.
"حافظ! گرت ز پند حکیمان ملالت است
"کوته کنیم قصه؛ که عمرت دراز باد!"
گفتا: "شراب نوش و غم دل ببر ز یاد"
گفتم: "به باد می دهدم باده نام و ننگ"
گفتا: "قبول کن سخن و هرچه باد باد!
"سود و زیان و مایه چو خاهد شدن زدست،
"از بهر این معامله غمگین مباش و شاد.
"پر کن ز جام و، دمادم به گوش هوش
"بشنو از او حکایت جمشید و کیقباد:
"بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
"در معرضی که تخت سلیمان رود به باد.
"بی خار گل نباشد و بی نیش نوش هم-
"تدبیر چیست؟ کار جهان این چنین فتاد.
"در آرزوی آنکه رسد دل به راحتی،
"جان در درون سینه غم عشق او نهاد.
"هرگز نمی رسد ز می اش نشئه وصال
"آن را که ره به میکدهی عشق خود نداد.
"حافظ! گرت ز پند حکیمان ملالت است
"کوته کنیم قصه؛ که عمرت دراز باد!"
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home