شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۴

غزل آبان ماه هشتاد و چهار

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم / دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم
شوقست در جدایی و جور است در نظر / هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
روی ار بروی ما نکنی حکم از آن تست / بازآ که روی در قدمانت بگستریم
ما را سریست با تو که گر خلق روزگار / دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم
گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من / از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
ما با توایم و با تو نه ایم این چه حالتست / در حلقه ایم با تو و چون حلقه بردریم
نه بوی مهر میشنویم از تو ای عجب / نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم
از دشمنان برند شکایت به دوستان / چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم؟
ما خود نمی رویم دوان از قفای کس / آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که درین حلقه کمند / چندان فتاده اند که ما صید لاغریم