دوشنبه، آذر ۱۴، ۱۳۸۴

غزل آذرماه هشتاد و چهار

ای ستاره تنها
در کدامین لحظه این شب
شب تاریک
با ماه آشتی خاهی کرد
و سوار بر جاودانگی افق
براین تازیانه خونین نظر خاهی دوخت
ای ستاره تنها
ای آخرین ستاره
پیش از آنکه خورشید طلوع کند
از این دشت برو
و پیام اینجا را به کهکشان ها برسان
و آنان را بگو
شهاب هاشان ببارانند
بر این ویران سترون دشت وهم انگیز
و ویران تر ز ویران
هدیتی آرند
شاید تولد دوباره دنیا
اسطوره آدم و حوا را نداشته باشد

2 Comments:

At ۹/۱۵/۱۳۸۴ ۱:۳۷ بعدازظهر, Blogger behrooztest said...

هر شب با صدای ترانه ای از خونه همسایه خوابم می بره . یه موقع هایی که بادقت گوش می دم میبینم که صدای خودمه که از اونجا میاد ؟ میتونی بگی اون کیه ؟ من الان دقیقا 23360 روزه که دنبال جواب این سوالم . کمکم کن .

 
At ۹/۲۲/۱۳۸۴ ۶:۴۹ بعدازظهر, Blogger MMB said...

کاشکی میتونستم. سعی میکنم که بشناسمش و اون وقته که بهت میگم شاید اون روز هیچ وقت نرسه شاید هم همین فردا شب

 

ارسال یک نظر

<< Home