جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۸۴

سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی

دو جا هست که رفتن به اون دو جا خیلی سخته یکی سلمونی و یکی‌ام دندون‌سازی.البته فکر می کنم که در مورد اولی بیشتراتساع اسافل کار رو سخت می کنه. بهرحال جاهای زیادی هست که رفتن به اون جاها مرد میخاد، خاستنی ولی توی این دوتا خیلیا درد مشترک دارند. بیایید تا راه درمان را در مورد یکی از اونا به شما بیاموزم، آموزیدنی. چند روز پیش به علت رسیدن به اول مهرماه و بازگشایی مدارس که خیلی وقته که باهاش کاری ندارم ولی طبق عادت می بایستی که کار انجام شود، من مرتکب یکی از سختیا شدم و رفتم سلمونی بعد از ماه ها و دیدم که خوبه که راه تحمل این یکی رو براتون بنویسم. توی سلمونی خیلی صداهایی که تا اون وقت نشنیده‌اید می‌شنوید اگر و فقط اگر چشماتونو ببندید. امتحان کنید. معمولن در فیلم سلمونی سکانسی است که آرایشگر یعنی کارگردان، که سلطان قدر قدرت آن مکان هم هست شما رو مجبور میکنه که چشماتونو ببندین. بی‌کار هستید و مجبور. بستنش بدستور او و باز کردنش دست خودتان است چون بهر حال بازی‌گر شما هستید و او هم از خدا میخاد که تا آخر کارش شما چشماتونو باز نکنید که این یعنی عدم توجه شما به زلف‌های خم اندر خمتان و یا شویدی های چپ اندر چپتان و چه بهتر، برای هر دوتان چه بهتر، اون لحظات به چی فکر میکنید؟ متن رو ادامه ندین. چشماتونو به بندید به بگید به چی فکر میکنید. اون لحظه، نه حالا. خیلیا به همون لحظه فکر می‌کنند. و اینکه ایکاش میشد که چشمها را نبست و دید ریختن موهای جلوی سر را روی روپوش سفیدی که وبال گردن است. خب اشتباه خیلیا که اون لحظات فکر می‌کنن اینه که اون لحظات فکر می‌کنند. فکر نکنید. گوش کنید. نه اون وقت که هر وقت که چشماتونو می‌بندید. گوش کنید. صداهای دور و بر رو گوش کنید. اونقدر زیاده که فکرشم نمی‌تونید بکنید. مطمئن باشید. اون وقت می‌فهمید که همان طوری که قبلن هم به عرض رساندم و شما نشنیدید، و اینهم تقصیر من نیست، انسان اگر مادر زاد نابینا باشد بهتر که کر باشد. حالا بازم نشنوید. هر وقت چشماتونو می‌‌بندید تصویری برای خودتون مجسم نکنید. به صدا ها گوش بدید. حالا اونقدرم نه که حوصلتون سر بره ولی، اصلن به من چه. گوش ندید. ولی حالا حداقل امتحانش کنید. در مورد دومی یعنی دندان‌سازی این فعل به ندرت اتفاق میافته و معمولن چشماتون از حدقه در میاد. بجای این‌که بسته باشند. یکی یک ایده در مورد اون بده. حالا بجای ایده دادن نیایید و بنویسید که تیتر با متن هم خونی نداره خیلی هم داره. به قول شاعر علیه الرحمه که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی