زندانی ردینگ
اسکار وایلد، شاعری است که در ایران شهرت فوق العاده دارد و بسیاری از آثارش به فارسی ترجمه شده است. شاید یک علت این توجه خاص مخالفت فراوان او با رسوم و سنن غالبن خشک انگلیسی باشد.
زندگی پرماجرایی را گذراند و در سن چهل و چهار سالگی، پس از گذراندن یک دوران بدنامی و زندان و دربه دری، در پاریس در گذشت. کتاب مشهور او تصویر دوریان گری است.-وای برآنهایی که آنرا نخانده اند- مقدمه و قسمتی از منظومه بلند نالههای زندانی ردینگ که اینجا می بینید از قلم آقای شجاع الدین شفا است از کتاب "زیباترین شاهکارهای شعر جهان". اثر تحسین برانگیز ایشان.
زندگی پرماجرایی را گذراند و در سن چهل و چهار سالگی، پس از گذراندن یک دوران بدنامی و زندان و دربه دری، در پاریس در گذشت. کتاب مشهور او تصویر دوریان گری است.-وای برآنهایی که آنرا نخانده اند- مقدمه و قسمتی از منظومه بلند نالههای زندانی ردینگ که اینجا می بینید از قلم آقای شجاع الدین شفا است از کتاب "زیباترین شاهکارهای شعر جهان". اثر تحسین برانگیز ایشان.
هرگز ندیده بودم که کسی با نگاهی چنین حسرت بار به این چادر کوچک نیلگون که زندانیانش آسمان مینامند بنگرد و بر این ابرهای سرگردان که چون زورقی سیمین بادبان در دریای لاجوردین سپهر در حرکت اند نظر دوزد.
وی آن کسی را که دوست میداشت کشته بود و به ناچار میبایست بمیرد. اما این نکته بر هیچ کس پنهان نماند که همه مردمان آنچه را که دوست میدارند میکشند، گروهی با نگاهی سرد یا خشم آلود میکشند و گروهی با چاپلوسی از پا در میآورند.
بزدلان با بوسه میکشند و دلیران با شمشیر. برخی عشق خود را هنگام جوانی میکشند و برخی در روزگار پیری. گروهی با دست هوس خفهاش میکنند و جمعی دیگر با دست آزمندی. برای عدهای دوران عشق کمتر از آنچه باید دوام دارد و برای عدهای دیگر بیش از آنچه شایسته است عمر میکند.
کسانی عشق خویش را میفروشند و کسانی نیز عشق میخرند. بعضی هنگام کشتن عشق خود اشک میریزند و بعضی خاموش میمانند. اما همه اینها، همه، آنچه را که دوست دارند میکشند. منتها همه به مرگ محکوم نمیشوند.
..........
او را چون جانوری به دار آویختند. حتی ناقوس عزائی که ممکن بود روح افسردهاش را آرامش بخشد برایش ننواختند. با شتاب بسیار جسدش را از چوبه دار پائین آوردند و در گور نهادند. لباسهای کرباسی او را نیز از تنش بیرون کردند و بدن برهنهاش را به مگسها عرضه داشتند.
.........
کشیش راضی نشد در کنار قبر ننگینش زانو زند و دعای آمرزش بخاند. حتا نگذاشت صلیب مقدس را که مسیح برای گناه کاران آورده بود بالای گورش بگذارند. اصلن نگفت که این مرد یکی از همان کسان بود که مسیح به خاطر رستگاری ایشان بر سر دار رفت. اما این همه چه اهمیتی دارد؟
...........
بگذارید وی تا وقتیکه مسیح مردگان را به رستاخیر خواند، در همانجا خفته باشد. خاموش باشیم و او را در خاب گران گذاریم. احتیاجی نیست که برایش ابلهانه اشک ریزیم و آه سرد برکشیم، زیرا این مرد آن کس را که دوست میداشت کشته بود و به ناچار میبایست بمیرد.
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home