دیشب
دیشب، راستی هر وقت در مورد دیشب میخام حرف بزنم یا واژه دیشب رو میشنوم، یاد شعری می افتم که حدود سی و چند سال پیش از رادیو شنیدم. اون رو از همون جایی که شنیدم روی نوار ضبط کردم که دیگه اون نوار نیست. شعر اینطوری بود
دیشب، با یاد مهربانی تو خاستم، با گربه خیالم بازی کنم، چنگال زد به گونه ام از خشم و چابک از دستم، لغزید و رفت. شعر نمیدونم مال کیه اگه شما میدونید بهم بگید که یک شب از شاعرش یادی کنیم یادستان. خلاصه تمامی سطر بالا در یک آن در ذهنم دوره میشه با شنیدن دیشب. واژه های دیگری هم هست که اونها را هم هر وقت میشنوم یک شعر یا متن دیگری سرتا سر در ذهنم خونده میشه که البته ربطی به نوشته امشب نداره و اگر روزی روزگاری ذکرشان ضرورتی پیدا کرد براتون می نویسم. حالا اینکه چقدر براتون مهمه که اینارو بدونین اونش دیگه به من مربوط نیست. خلاصه داشتم میگفتم که دیشب، دیشب، دیشب چی؟ یادم رفت. پس یه دور دیگه با هم شعر رو بخونیم
دیشب
با یاد مهربانی تو خاستم با گربه خیالم بازی کنم
چنگال زد به گونه ام
از خشم و
چابک از دستم
لغزید و رفت
0 Comments:
ارسال یک نظر
<< Home